مفهوم تجدد نیز در کشور ما بیمار و معیوب و معلول متولد شد. تجدد در کشور ما به چه معنا بود؟ اینکه عرض مىکنم، مربوط به اواخر دوران قاجار است؛ بعد در دورهى رضاخان و بقیهى دورهى پهلوى هم اوج حرکتى بود که الان دارم مىگویم. در قاموس متجددین کشور ما «تجدد» به معناى تقلید از غرب بود. تقلید یعنى چه؟ یعنى شما بروید لباس کهنهى کسى را بخرید و در روز عید به عنوان لباس نو تنتان کنید. […] البته مخالفتهایى هم که با این تجددها مىشد، سطحى بود؛ این را هم به شما بگویم. نوع مخالفتى که با تجدد و موج تجددگرایى در ایران پیدا شد - چه در اواخر دوران قاجار، چه در دوران پهلوى - بنده آن را نمىپسندم؛ از قدیم هم اینطور عکسالعملها را نمىپسندیدم؛ چون سطحى برخورد مىکردند. آنها در تقلید از غربىها افراط مىکردند، اینها هم در مقابل تحریم مىکردند. […] تجدد چیست؟ تجدد، پیشرو بودن است. نگاه کنید ببینید چه کم دارید، کجا خلأ دارید و این خلأ چگونه به بهترین وجه قابل پُر شدن است؛ ذهن خلاق خودتان را به کار بیندازید و آن خلأ را پُر کنید؛ این مىشود پیشرفت. این حرف، در لباس هست؛ در منش ظاهرى هست؛ در فکر هست؛ در شیوهى ادارهى جامعه هست؛ در مسائل اجتماعىِ گوناگون هست؛ در مسائل سیاسى هست؛ در همه چیز این حرف جارى است؛ در آن جاهایى که عقل انسان قادر به حکم کردن و قضاوت کردن است. آنجایى که عقل میدانى ندارد - میدان تعبد و شرع است - باید متعبد به شرع ماند. اتفاقاً کسانىکه پابند و متعبد به شرع ماندند، بعدها وقتى عقلشان بیشتر به کار افتاد، فهمیدند چرا شرع این حکم را کرده. مقام معظم رهبری – 5/3/84 - دیدار دانشجویان بسیجى (دریافت متن کامل) |
مجموعهى دانشگاهى کشور ما، مجموعهى نخبگان کشور ما - هم حوزه و دانشگاه - یکى از بزرگترین کارهاشان باید این باشد که نقشهى جامع پیشرفت کشور را بر اساس مبانى اسلام تنظیم کنند؛ دل به الگوى غربى و مدلسازىهاى غربى نسپرند. او نمیتواند کشور را نجات بدهد؛ او نمیتواند پیشرفت کشور ما را تنظیم کند. کسانى که در مراکز برنامهریزى یا در مراکز علمى و تحقیقى هستند و راجع به اقتصاد، راجع به سیاست، راجع به سیاست بینالمللى و راجع به مسائل حیاتى دیگر کشور کار و فکر میکنند، دنبال این نباشند که فرمولهاى غربى را؛ فرمولهاى اقتصادى غرب، فرمولهاى بانک جهانى یا صندوق بینالمللى پول را با مسائل کشور تطبیق کنند؛ نه، آن نظریهها، نظریههاى مفید براى ما نیست. البته از عِلمشان استفاده میکنیم؛ ما تعصب نداریم. هرجا پیشرفت علمى، تجربهى علمى باشد، استفاده میکنیم. از مصالح استفاده میکنیم؛ اما نقشه را بر طبق فکر خودمان، بر طبق نیاز خودمان بایستى بریزیم. مقام معظم رهبری – 25/2/86 - دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسى مشهد |
[توجه! 1. این بار به دلیل طولانی بودن و عدم امکان قسمت بندی مطلب زیر، که مطلبی است بسیار جالب و مفید، وبلاگ فقط با همین یک مطلب به روز شده است. 2. به دلیل محدودیت تعداد کلمات در هر پست، کل مطلب در دو پست ارائه شده است.] ما باید پیشرفت را با الگوى اسلامى - ایرانى پیدا کنیم. این براى ما حیاتى است. چرا میگوئیم اسلامى و چرا میگوئیم ایرانى؟ اسلامى به خاطر اینکه بر مبانى نظرى و فلسفى اسلام و مبانى انسانشناختى اسلام استوار است. چرا میگوئیم ایرانى؟ چون فکر و ابتکار ایرانى، این را به دست آورده؛ اسلام در اختیار ملتهاى دیگر هم بود. این ملت ما بوده است که توانسته است یا میتواند این الگو را تهیه و فراهم کند. پس الگوى اسلامى ایرانى است. البته کشورهاى دیگر هم از آن، بدون تردید استفاده خواهند کرد؛ آنچه که موجب میشود ما الگوى غربى را براى پیشرفت جامعهى خودمان ناکافى بدانیم، در درجهى اول این است که نگاه جامعهى غربى و فلسفههاى غربى به انسان - البته فلسفههاى غربى مختلفند؛ اما برآیند همهى آنها این است - با نگاه اسلام به انسان، بکلى متفاوت است؛ یک تفاوت بنیانى و ریشهاى دارد. لذا پیشرفت که براى انسان و به وسیلهى انسان است، در منطق فلسفهى غرب معناى دیگرى پیدا میکند، تا در منطق اسلام. پیشرفت از نظر غرب، پیشرفت مادى است؛ محور، سود مادى است؛ هرچه سود مادى بیشتر شد، پیشرفت بیشتر شده است؛ افزایش ثروت و قدرت. این، معناى پیشرفتى است که غرب به دنبال اوست؛ ... پیشرفت وقتى مادى شد، معنایش این است که اخلاق و معنویت را میشود در راه چنین پیشرفتى قربانى کرد. یک ملت به پیشرفت دست پیدا کند؛ ولى اخلاق و معنویت در او وجود نداشته باشد. امّا از نظر اسلام، پیشرفت این نیست. البته پیشرفت مادى مطلوب است، اما به عنوان وسیله. هدف، رشد و تعالى انسان است. پیشرفت کشور و تحولى که به پیشرفت منتهى میشود، باید طورى برنامهریزى و ترتیب داده شود که انسان بتواند در آن به رشد و تعالى برسد؛ انسان در آن تحقیر نشود. هدف، انتفاع انسانیت است، نه طبقهاى از انسان، حتّى نه انسانِ ایرانى… در اسلام نگاه به انسان از دو زاویه است که این دو زاویه هر دو مکمل همدیگر هستند. (این میتواند پایه و مبنائى براى همهى مسائل کلان کشور و نسخههائى که براى آیندهى خودمان خواهیم نوشت، باشد.) این دو زاویهاى که اسلام از آن به انسان نگاه میکند، یکى نگاه به فرد انسان است؛ به انسان به عنوان یک فرد؛ به من، شما، زید، عمرو به عنوان یک موجود داراى عقل و اختیار نگاه میکند و او را مخاطب قرار میدهد؛ از او مسئولیتى میخواهد و به او شأنى میدهد، که حالا خواهیم گفت. یک نگاه دیگر به انسان، به عنوان یک کل و یک مجموعهى انسانهاست. این دو نگاه با هم منسجمند؛ مکمل یکدیگرند. هر کدام، آن دیگرى را تکمیل میکند. در نگاه اول که نگاه اسلام به فردِ انسانى است، یک فرد مورد خطاب اسلام قرار میگیرد. در اینجا انسان یک رهروى است که در راهى حرکت میکند، که اگر درست حرکت کند، این راه، او را به ساحت جمال و جلال الهى وارد خواهد کرد؛ او را به خدا خواهد رساند؛ «یا ایّها الانسان انّک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه». اگر بخواهیم این راه را تعریف کنیم، در یک جملهى کوتاه میشود گفت این راه، عبارت است از مسیر خودپرستى تا خداپرستى. انسان از خودپرستى به سمت خداپرستى حرکت کند. مسیر صحیح و صراط مستقیم این است. مسئولیت فرد انسان در این نگاه، این است که این مسیر را طى کند. یکایک ما مخاطب به این خطاب هستیم؛ دیگران بروند، نروند؛ حرکت کنند، نکنند؛ دنیا را ظلمات کفر بگیرد یا نور ایمان بگیرد، از این جهت تفاوت نمیکند. وظیفهى هر فردى به عنوان یک فرد این است که در این راه حرکت کند؛ «علیکم انفسکم لا یضرّکم من ظلّ اذا اهتدیتم». باید این حرکت را انجام بدهد؛ حرکت از ظلمت به نور، از ظلمت خودخواهى به نور توحید. [ادامه مطلب در پست پایین!] |
جادهى این راه چیست؟ ... این جاده، همان واجبات و ترک محرمات است. ایمان قلبى موتور حرکت در این راه است؛ ملکات اخلاقى و فضائل اخلاقى، آذوقه و توشهى این راه است، که راه و حرکت را براى انسان آسان و تسهیل میکند؛ سرعت میبخشد. تقوا هم عبارت است از خویشتنپایى؛ مواظب خود باشد که از این راه تخطى و تجاوز نکند. وظیفهى فرد در نگاه اسلام به فرد، این است. در همهى زمانها، در حکومت پیغمبران، در حکومت طواغیت، یک فرد وظیفهاش این است که این کار را انجام دهد و تلاش خودش را بکند. اسلام در این نگاه به انسان به عنوان یک فرد، توصیه میکنند زهد بورزد. زهد یعنى دلباخته و دلبستهى دنیا نشود؛ اما در عین اینکه توصیه به زهد میکنند، قطع رابطهى با دنیا و کنار گذاشتن دنیا را ممنوع میشمارند. دنیا چیست؟ دنیا همین طبیعت، همین بدن ما، زندگى ما، جامعهى ما، سیاست ما، اقتصاد ما، روابط اجتماعى ما، فرزند ما، ثروت ما، خانهى ماست. دلبستگى به این دنیا، دلباخته شدن به این نمونهها، در این خطاب فردى، کار مذمومى است. دلباخته نباید شد. این دلباخته نشدن، دلبسته نشدن، اسمش زهد است؛ اما اینها را رها هم نباید کرد. کسى از متاع دنیا، زینت دنیا، از نعمتهاى الهى در دنیا رو برگرداند، این هم ممنوع است. «قل من حرّم زینة اللَّه الّتى اخرج لعباده و الطّیبات من الرّزق قل هى للّذین امنوا»؛ یعنى کسى حق ندارد که از دنیا اعراض کند. اینها جزو مسلّمات و معارف روشن دین است که من نمیخواهم توضیح بدهم. این، نگاه فردى است. در این نگاه به فردِ انسان، اسلام استفادهى از لذائذ زندگى و لذائذ حیات را براى او مباح میکنند؛ اما در کنار او یک لذت بالاتر را که لذت اُنس با خدا و لذت ذکر خداست، آن را هم به او یاد مىدهند. انسان در یک چنین راهى به عنوان انسانِ اندیشمند و داراى اختیار، باید انتخاب کند و در این صراط حرکت کند و برود. در این نگاه، مخاطب البته فردِ انسان است. هدف این حرکت و این تلاش هم رستگارى انسان است. اگر انسان به این دستورالعمل و نسخهاى که به او داده شده است. عمل بکند، رستگار مىشود. این، یک نگاه است. در زاویهاى دیگر در نگاه کلان، همین انسانى که مخاطب به خطابِ فردى است، خلیفهى خدا در زمین معرفى شده؛ یک وظیفهى دیگرى به او واگذار شده و آن عبارت است از وظیفهى مدیریت دنیا. دنیا را باید آباد کند؛ «و استعمرکم فیها». همین انسان مأمور است که دنیا را آباد کند. آباد کردنِ دنیا یعنى چه؟ یعنى از استعدادهاى فراوان و غیرقابل شمارشى که خداى متعال در این طبیعت قرار داده، این استعدادها را استخراج کند و از آنها براى پیشرفت زندگى بشر استفاده کند. در این زمین و پیرامون زمین، استعدادهایى هست که خداى متعال اینها را گذاشته است و بشر باید اینها را پیدا کند. یک روزى بشر آتش را هم نمىشناخت، اما آتش بود؛ الکتریسیته را نمىشناخت، اما در طبیعت بود؛ قوهى جاذبه را نمىشناخت، قوهى بخار را نمىشناخت، اما اینها در طبیعت بود. امروز هم استعدادها و قواى بیشمار فراوانى از این قبیل در این طبیعت هست؛ بشر بایستى سعى کند اینها را بشناسد. این مسئولیت بشر است؛ چون خلیفه است و یکى از لوازم خلیفه بودنِ انسان، این است. عین همین مطلب در مورد انسانهاست؛ یعنى انسان در این نگاه دوم، وظیفه دارد استعدادهاى درونى انسان را استخراج کند؛ خرد انسانى، حکمت انسانى، دانش انسانى و توانائىهاى عجیبى که در وجود روان انسان گذاشته شده، که انسان را به یک موجود مقتدر تبدیل میکند. این هم نگاه کلان است. در این نگاه کلان، مخاطب کیست؟ مخاطب، همهى افرادند. استقرار عدالت و روابط صحیح، خواسته شده است. از چه کسانى؟ از همهى افراد. یکایک افراد جامعهى بشرى در همین نگاه کلان، مخاطبند؛ یعنى وظیفه و مسئولیت دارند. ایجاد عدالت، ایجاد حکومت حق، ایجاد روابط انسانى، ایجاد دنیاى آباد، دنیاى آزاد، بر عهدهى افراد انسان است. در این نگاه مىبینید انسان همهکارهى این عالم است؛ هم مسئول خود و تربیت خود و تعالى خود و تزکیه و تطهیر خود، هم مسئول ساختن دنیا. این نگاه اسلام است به انسان. اومانیزم غربى هم انسانمحور است. اومانیزم - که محور فلسفههاى قرن نوزدهمى و بعد و قبل از آن است - انسان را محور قرار مىدهد. اما چهجور انسانى؟ انسان در منطق غرب و اومانیزم غربى، بکلّى با این انسانى که در منطق اسلام هست، تفاوت دارد. انسان در الگو و نگاه اسلامى موجودى است هم طبیعى و هم الهى؛ دوبُعدى است؛ اما در نگاه غربى، انسان یک موجود مادى محض است و هدف او لذّتجویى، کامجویى، بهرهمندى از لذائذ زندگى دنیاست، که محور پیشرفت و توسعه در غرب است؛ انسان سودمحور. اما در جهانبینى اسلام، ثروت و قدرت و علم، وسیلهاند براى تعالى انسان. در آن جهانبینى غربى، ثروت و قدرت و علم، هدفند. انسانها تحقیر بشوند، ملتها تحقیر بشوند، میلیونها انسان در جنگها لگدمال بشوند و کشته بشوند، براى اینکه کشورى به قدرت یا به ثروت برسد یا کمپانىهایى سلاحهاى خودشان را بفروشند؛ ایرادى ندارد! تفاوت منطقى، این است. بنابراین، آن چیزى که ما به آن نیاز داریم، این است که نقشهى پیشرفت کشورمان را بر اساس جهانبینى اسلام براى این انسان، انسانِ در منطق اسلام، فراهم و تهیه کنیم. در این نقشهى پیشرفت و تحول، دیگر معنا ندارد که پیشرفت با فحشا، با غوطه خوردن درمنجلاب فساد همراه باشد. معنویت، پایهى اساسى این پیشرفت خواهد بود. پیشرفتى که محورش انسان است و انسانى که داراى بُعد معنوى قوى است و انسانى که علم و دنیا و ثروت و فعالیت زندگى را وسیلهاى قرار مىدهد براى تعالى روحى و رفتن به سوى خداى متعال، این پیشرفت با آن پیشرفت خیلى متفاوت است. مقام معظم رهبری – 25/2/86 – دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد |
ما پیشرفت داشتهایم و در این ریزش و رویشى که نظام اسلامى دارد، مجموعاً رویش ما از ریزشمان بیشتر بوده است و پیش رفتهایم… ولى همچنان کار در ابتداى خود قرار دارد؛ ما اولِ راهیم؛ ما ابتداى راهیم. اولاً باید نظام را از لحاظ مبانى معرفتىاش کامل کنیم. ثانیاً بناى نظام را باید بر اساس آن مبانى معرفتى کامل کنیم؛ یعنى نظام اسلامى، دولت اسلامى و کشور اسلامى، هر کدام مترتب بر همدیگر است؛ اینها همه یکسان و یک چیز نیستند. تا کشور، اسلامى بشود، ما خیلى کار داریم. تا مکارم اخلاق اسلامى و دانشگاه اسلامى…تحقق پیدا کند، راه طولانىاى داریم... از طرف دیگر، این فکر، فکرى نیست که در چهارچوب حصار جغرافیایى یک کشور بگنجد و بتواند بماند؛ این، به طور طبیعى باید انتشار پیدا بکند و عقبهى عاطفى و فکرى ملتها را براى خودش کسب کند ... احتیاج دارد که این عقبه، هر چه بیشتر استمرار داشته باشد. |
ابزار پیشرفت، بیش از همه چیز، سلامت عزم و ارادهی انسانی و داشتن یک هدف جمعی است، تا همه به آن هدف توجه کنند، آن را قلباً بپذیرند و با قدرت به سمت آن هدف حرکت کنند. این کار از همهی افراد جامعه متوقع است، اما عمدهترین عامل این حرکت جمعی در هر جامعه، جوانها هستند. مقام معظم رهبری 13/6/78 - دیدار با دانشآموختگان طرح ولایت |
من به شما عرض بکنم: غربىها هیچ مایل نبودند و نیستند که غیر غربى وارد باشگاه علمى غرب شود... حالا باید براى شکستن این طلسم فکر کنیم؛ کدام طلسم؟ این طلسم که کسى تصور کند که پیشرفت کشور باید لزوماً با الگوهاى غربى انجام بگیرد. این وضعیت کاملاً خطرناکى براى کشور است. الگوهاى غربى با شرائط خودشان، با مبانى ذهنى خودشان، با اصول خودشان شکل پیدا کرده؛ بعلاوه ناموفق بوده. بنده به طور قاطع این را میگویم: الگوى پیشرفت غربى، یک الگوى ناموفق است. درست است که به قدرت رسیدهاند، به ثروت رسیدهاند؛ اما بشریت را دچار فاجعه کردهاند. پیشرفتهاى غربى، پیشرفتهایى است که امروز همهى دنیا و همهى بشریت دارند از آن رنج میبرند؛ کشورهاى عقبمانده یکجور، کشورهاى پیشرفته یکجور. این همان پیشرفت و توسعهاى است که توانسته است گروههاى معدود و انگشتشمارى از خانوادههاى ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهاى دیگر را دچار اسارت و تحقیر و استعمار کرده؛ جنگ به وجود آورده و حکومت تحمیل کرده است و در داخل خود آن کشورها هم اخلاق فاسد، دورى از معنویت، فحشا، فساد، سکس، ویرانى خانواده و این چیزها را رواج داده. بنابراین، موفق نیست... در آنجا کار و تلاش زیاد است؛ اما دستاورد و محصول براى فرد و براى خانواده کم. بنابراین، پیشرفت غربى، پیشرفت ناموفقى است. |