اساس تحول باید بر «ملاحظهى عناصر اصلى هویت ملى» قرار داده شود، که آرمانهاى اساسى و اصولى مهمترین آنهاست. من این را عرض مىکنم که صنعتى شدن، فرا صنعتى شدن، پیشرفت علمى، پیشرفت خدماتى و پیشرفتهاى بهداشتى و درمانى، باشد؛ اما اساس اینها باید حفظ هویت ملى باشد. اگر یک کشورى همهى اینها را داشت، اما از لحاظ ملى، یک کشور بىهویتى بود، فرهنگش وابستهى به دیگران بود، از گذشته و تاریخ خود هیچ بهرهاى نداشت و نبرده بود، یا اگر گذشتهاى داشت، آن گذشته را از چشمش دور نگه داشتند یا آن را در نظرش تحقیر کردند، این کشور مطلقاً پیشرفت نخواهد کرد؛ زیرا هویت ملى، اساس هر پیشرفتى است. |
تعریفهایى براى پیشرفت و کشور پیشرفته در دنیا معمول است؛ ما اغلب اینها را قبول داریم و رد نمىکنیم؛ مثلاً صنعتى شدن و فرا صنعتى شدن کشور؛ اینها دلیل پیشرفت است. خودکفایى؛ کشور در مسائل حیاتى و اساسى باید خودکفا باشد. نه اینکه از دیگران بکلى بىنیاز باشد، نه؛ اما اگر به کسى یا کشورى، در چیزى احتیاج دارد، طورى روابطش را تنظیم کند که اگر خواست آن را به دست آورد، دچار مشکل نشود؛ او هم چیزى داشته باشد که مورد نیاز آن کشور است؛ خودکفایى یعنى این. وفور تولیدات، وفور صادرات، افزایش بهرهورى، ارتقاء سطح سواد، ارتقاء سطح معلومات عمومى مردم، ارتقاء خدمات شهروندى، خدمت دادن به شهروندان، رشد نرخ عمر متوسط - به قول تعبیرات اخیر، امید به زندگى - اینها جزو نشانههاى پیشرفت است و درست است. کاهش مرگ و میر کودکان، ریشهکنى بیماریهاى گوناگون در کشور، رشد ارتباطات و امثال اینها، شاخصهایى است که در دنیا براى یک کشور پیشرفته ذکر مىکنند و ما این شاخصها را رد نمىکنیم و قبول داریم. منتها توجه داشته باشید این شاخصها را وقتى که به ما تحویل مىدهند - به ما که تشکیلدهندهى این شاخصها نیستیم - در لابهلاى آن، چیزهایى است که دیگر آنها جزو شاخصهاى پیشرفت و توسعه نیست؛ چیزهایى را به میان مىآورند که این صادر کردن فرهنگ مخالف با هویت و شخصیت ملى و میل براى وابسته کردن کشورهاست. آن کسانى که این شاخصها را تهیه و ارائه مىکنند، اگر غالباً چه دانشمندانند، اما بسیارى از آنان آدمهاى مستقلى نیستند؛ یعنى همان شبکه و همان ناتوى فرهنگى در مجموعهى خود، بسیارى از این دانشمندان، متفکران، هنرمندان، ادبا و امثال اینها را هم دارد. |