[توجه! 1. این بار به دلیل طولانی بودن و عدم امکان قسمت بندی مطلب زیر، که مطلبی است بسیار جالب و مفید، وبلاگ فقط با همین یک مطلب به روز شده است. 2. به دلیل محدودیت تعداد کلمات در هر پست، کل مطلب در دو پست ارائه شده است.] ما باید پیشرفت را با الگوى اسلامى - ایرانى پیدا کنیم. این براى ما حیاتى است. چرا میگوئیم اسلامى و چرا میگوئیم ایرانى؟ اسلامى به خاطر اینکه بر مبانى نظرى و فلسفى اسلام و مبانى انسانشناختى اسلام استوار است. چرا میگوئیم ایرانى؟ چون فکر و ابتکار ایرانى، این را به دست آورده؛ اسلام در اختیار ملتهاى دیگر هم بود. این ملت ما بوده است که توانسته است یا میتواند این الگو را تهیه و فراهم کند. پس الگوى اسلامى ایرانى است. البته کشورهاى دیگر هم از آن، بدون تردید استفاده خواهند کرد؛ آنچه که موجب میشود ما الگوى غربى را براى پیشرفت جامعهى خودمان ناکافى بدانیم، در درجهى اول این است که نگاه جامعهى غربى و فلسفههاى غربى به انسان - البته فلسفههاى غربى مختلفند؛ اما برآیند همهى آنها این است - با نگاه اسلام به انسان، بکلى متفاوت است؛ یک تفاوت بنیانى و ریشهاى دارد. لذا پیشرفت که براى انسان و به وسیلهى انسان است، در منطق فلسفهى غرب معناى دیگرى پیدا میکند، تا در منطق اسلام. پیشرفت از نظر غرب، پیشرفت مادى است؛ محور، سود مادى است؛ هرچه سود مادى بیشتر شد، پیشرفت بیشتر شده است؛ افزایش ثروت و قدرت. این، معناى پیشرفتى است که غرب به دنبال اوست؛ ... پیشرفت وقتى مادى شد، معنایش این است که اخلاق و معنویت را میشود در راه چنین پیشرفتى قربانى کرد. یک ملت به پیشرفت دست پیدا کند؛ ولى اخلاق و معنویت در او وجود نداشته باشد. امّا از نظر اسلام، پیشرفت این نیست. البته پیشرفت مادى مطلوب است، اما به عنوان وسیله. هدف، رشد و تعالى انسان است. پیشرفت کشور و تحولى که به پیشرفت منتهى میشود، باید طورى برنامهریزى و ترتیب داده شود که انسان بتواند در آن به رشد و تعالى برسد؛ انسان در آن تحقیر نشود. هدف، انتفاع انسانیت است، نه طبقهاى از انسان، حتّى نه انسانِ ایرانى… در اسلام نگاه به انسان از دو زاویه است که این دو زاویه هر دو مکمل همدیگر هستند. (این میتواند پایه و مبنائى براى همهى مسائل کلان کشور و نسخههائى که براى آیندهى خودمان خواهیم نوشت، باشد.) این دو زاویهاى که اسلام از آن به انسان نگاه میکند، یکى نگاه به فرد انسان است؛ به انسان به عنوان یک فرد؛ به من، شما، زید، عمرو به عنوان یک موجود داراى عقل و اختیار نگاه میکند و او را مخاطب قرار میدهد؛ از او مسئولیتى میخواهد و به او شأنى میدهد، که حالا خواهیم گفت. یک نگاه دیگر به انسان، به عنوان یک کل و یک مجموعهى انسانهاست. این دو نگاه با هم منسجمند؛ مکمل یکدیگرند. هر کدام، آن دیگرى را تکمیل میکند. در نگاه اول که نگاه اسلام به فردِ انسانى است، یک فرد مورد خطاب اسلام قرار میگیرد. در اینجا انسان یک رهروى است که در راهى حرکت میکند، که اگر درست حرکت کند، این راه، او را به ساحت جمال و جلال الهى وارد خواهد کرد؛ او را به خدا خواهد رساند؛ «یا ایّها الانسان انّک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه». اگر بخواهیم این راه را تعریف کنیم، در یک جملهى کوتاه میشود گفت این راه، عبارت است از مسیر خودپرستى تا خداپرستى. انسان از خودپرستى به سمت خداپرستى حرکت کند. مسیر صحیح و صراط مستقیم این است. مسئولیت فرد انسان در این نگاه، این است که این مسیر را طى کند. یکایک ما مخاطب به این خطاب هستیم؛ دیگران بروند، نروند؛ حرکت کنند، نکنند؛ دنیا را ظلمات کفر بگیرد یا نور ایمان بگیرد، از این جهت تفاوت نمیکند. وظیفهى هر فردى به عنوان یک فرد این است که در این راه حرکت کند؛ «علیکم انفسکم لا یضرّکم من ظلّ اذا اهتدیتم». باید این حرکت را انجام بدهد؛ حرکت از ظلمت به نور، از ظلمت خودخواهى به نور توحید. [ادامه مطلب در پست پایین!] |