حرف ما این است: یک؛ با تحول نباید سینه به سینه شد. دو؛ از تحول باید استقبال کرد. سه؛ نه فقط با تحول نباید دشمنی کرد بلکه باید از آن استقبال کرد. چهار؛ تحول را باید مدیریت کرد؛ در تحول، دگرگونی به سمت پیشرفت و تعالى را باید در نظر گرفت. تحولى که موجب پسرفت بشود، تحول بدى است. پنج؛ تحول را با آنارشیسم و ساختارشکنى و هرج و مرج نباید اشتباه گرفت . و بالاخره پایهى تحول را بایستى غیر از آن چیزى که امروز معیارهاى پیشرفت در دنیا محسوب مىشود دانست؛ معیارهاى ویژهى جمهورى اسلامى و حرف نوِ اسلام در زمینههاى اخلاق، معنویت، معرفت الهى، انسان دوستى و ارتباطات و عواطف بشرى را در نظر گرفت و اینها را هم بایستى جزو معیارهاى پیشرفت دانست. |
خداپرستی، عشق به معنویت، عاطفهى انسانی در هر تحولى، و عواطف و محبت در انسانها باید تقویت بشود و در این جهت باید راه برویم. آن تحول اجتماعى یا اقتصادىاى که انسانها را نسبت به هم بىتفاوت و بىمحبت مىکند، ممدوح نیست؛ مذموم است ما تحولى مىخواهیم که بین پدرها، مادرها، خانواده ها، فرزندان، دوستان و همسایگان الفت و محبت بیشتر به وجود آورد؛ تا چهل خانه آن طرفتر را شما همسایهى خود بدانید؛ این خوب است. محیط، محیط تراحم و تعاطف باشد؛ همهى افراد جامعه نسبت به همدیگر احساس مسئولیت کنند: «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته»؛ همهى شما راعى هستید؛ یعنى رعایت کننده. همهى شما مسئول از رعیتتان هستید؛ آن تحولى که در پیوندها و نظامات اجتماعى به یک چنین حقایقى منتهى بشود، آن پیشرفت است؛پیشرفت مورد نظر اسلام و جمهورى اسلامى، این است. پیشرفتى که بر فردمحورى و اباحهى لذاتی که انسان به طور مطلق دوست مىدارد، مبتنى باشد، پیشرفت نیست. |
آنچه که ما در تحول، تحولى که با پیشرفت همراه است، مورد نظرمان است - که جا دارد که این جزو آرمانهاى ما باشد - مبارزهى با فقر، مبارزهى با تبعیض، مبارزهى با بیمارى، مبارزهى با جهل، مبارزهى با ناامنى، مبارزهى با بىقانونى، مدیریتها را به سطح علمىتر ارتقاء دادن، رفتار شهروندان را به سطوح منضبط ارتقاء دادن و انضباط اجتماعى، رشد امنیت، رشد ثروت ملى، رشد علم، رشد اقتدار ملى، رشد اخلاق و رشد عزت ملى است؛ همهى اینها در این تحول و پیشرفت، به معناى صحیح دخالت دارند و ما اینها را پایههاى اصلى مىدانیم. |
وظیفهى نخبگان فکرى و فرهنگى جامعه و حوزه و دانشگاه، مدیریت این تحول است. نه باید تحولات را سرکوب کرد، نه باید تسلیم هر تحولى شد.
(مقام معظم رهبری 18/8/85) |
لازمهى این نشاط و پویایى این است که هم منتقد باشیم، هم انتقادپذیر، که هر کدامش نباشد، بد است.
بعضیها اهل انتقاد کردن هستند؛ انتقاد هم بجاست؛ اما این افراد، خودشان انتقادپذیر نیستند! اگر کسى بگوید چرا مثل مگس فقط روى زخمها مىنشینى، نقاط مثبت را هم ببین، بدشان مىآید!
البته معیار و ملاک، برآیند نقاط مثبت به نقاط منفى است. ما ضعفهایى داریم، مشکلاتى داریم، بدیهایى داریم؛ قوتهایى هم داریم، خوبیهایى هم داریم؛ زیباییهایى هم داریم. ببینید در موازنهى این دو با یکدیگر، برآیند اینها چه خواهد شد؛ آن مىشود معیار. اگر بدیهایمان بیشتر بود، بد است؛ اگر خوبیهایمان بیشتر بود، خوب است.
پس هم انتقاد خوب است، هم انتقادپذیرى. اینها لازمهى آن تحول و حالت مطلوب جامعه است؛ همراه با امید، همراه با پُرکارى، همراه با برنامهریزى و همراه با داشتن خط مشى درست و سرمشق براى تحول. |
هویت ملى را بشدت مورد ملاحظه قرار دهیم و ارج بنهیم. ... هویت ملى هم که مىگوییم، ملیت در مقابل دین نیست، بلکه هویت ملى هر ملت، مجموعهى فرهنگها و باورها و خواستها و آرزوها و رفتارهاى اوست. یک ملت مذهبى، یک ملت موحد، یک ملت مؤمن و یک ملت معتقد به پاکان درگاه الهى و اهل بیت پیغمبر است؛ این جزو فرهنگ و هویتشان است؛ هویت ملى که مىگوییم، شامل همهى اینها هست؛ اینها را حفظ کنیم.
حالا براى تغییر بخشهاى غلط، کارهاى غلط و راههاى غلط، تلاش و پویایى لازم است. |
نقطهى مقابل تحول، رکود است. بعضى رکود را با ثبات اجتماعى اشتباه مىکنند. رکود، بد است؛ ثبات اجتماعى خوب است.
(مقام معظم رهبری 18/8/85) |